قوله تعالى: و لما توجه تلْقاء مدْین اى قصد نحو مدین خارجا عن سلطان فرعون، و تلقاء تفعال من لقیت و هو مصدر اتسع فیه، فاستعمل ظرفا و سواء السبیل قصد السبیل المستوى الى مدین. مقاتل گفت موسى چون از مصر بیامد ترسان و حیران از بیم فرعون هیچ ندانست که کجا شود و راه نمى‏برد تا جبرئیل آمد و عصا بوى داد آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و او را گفت که سوى مدین شو بنزدیک شعیب. موسى از آن که راه نمیدانست گفت: عسى‏ ربی أنْ یهْدینی سواء السبیل، کار خود تفویض با الله کرد و براه بردن توفیق ازو خواست تا رب العزة فریشته فرستاد و راه بوى نمود. و گفته‏اند کسان فرعون در طلب او بر پى وى ایستادند و سه راه بود بمدین: دو در طرف و یکى در میان. ایشان گفتند با یکدیگر تا در راه طرف رویم که مرد ترسنده و گریزنده در شاهراه میان نرود.


ایشان در طرف برفتند و نیافتند و موسى در شاهراه هشت شبانروز بماند بى‏زاد و بى‏طعام، پاى برهنه و شکم گرسنه، و در آن هشت روز نمى‏خورد مگر برگ درختان، تا رسید بمدین. و کان مدین ارضا یسکنها شعیب. کان اتخذها مدیان بن آزر لنفسه مسکنا قبل ذلک، فنسبت الیه. و بین مدین و مصر مسیرة ثمانیة ایام.


و لما ورد ماء مدْین الورود اتیان الماء، و ضده الصدور و هو الرجوع عنه.


و ماء مدین آبار کان یشرب منها اهلها و یسقون انعامهم و مواشیهم. وجد علیْه اى على وجه الماء و حوله جماعة کثیرة من الناس یسقون مواشیهم. وجد منْ دونهم امْرأتیْن اى من ورائهم و من اسفلهم امرأتین تذودان اى تدفعان اغنامهما حتى لا تختلط بغیرها، اشار الى تنحیهما عن الجماعة للورع و الصیانة و کراهیة الاختلاط بالرجال. و قیل لضعفهما.


موسى بفراست بدانست که ایشان از ضعف و عجز گوسفندان خود را آب نمى دهند. گفت: ما شأنکما و ما بالکما لا تسقیان مواشیکما مع القوم؟ قالتا لا نمکن من السقى حتى یرجع الرعا من الماء، یصدر بفتح یا و ضم دال قرائت ابن عامر و ابو عمرو است، جعلوا الفعل للرعاء، یعنى حتى ینصرف الرعاء عن السقى. فیخلوا الموضع فنسقى من فضل مائهم. باقى یصدر بضم یا و کسر دال خوانند، اى حتى یصرف الرعاء مواشیهم عن الماء. و الرعاء جمع الراعى کما تقول صاحب و صحاب و صائم و صیام و تاجر و تجار.


و گفته‏اند موسى چون ایشان را دید که بى‏محرم بیرون آمده بودند بچراگاه انکار کرد بر ایشان و گفت: ما خطْبکما این چه کار شما است و چه حال شما ایشان عذر خود را و عذر پدر را گفتند: لا نسْقی حتى یصْدر الرعاء و أبونا شیْخ کبیر پدر ما مردى پیر ضعیف است، رعى مواشى نتواند و مالى نیست که مزدور گیرد، و ما بضرورت بیرون آمده‏ایم و گوشه‏اى گرفته‏ایم تا این شبانان بروند و جاى خالى شود آن گه ما گوسفندان خود را آب دهیم. و ابوهم شعیب بن نویب بن مدین بن ابراهیم الخلیل. و قال وهب هو یثرون بن اخى شعیب، و کان شعیب قد مات قبل ذلک، بعد ما کف بصره. و قیل قبره بین المقام و الزمزم.


موسى چون ایشان را بر ان صفت دید بر ایشان ببخشود و شفقت کرد.


گوسفندان ایشان فراپیش گرفت و بسر چاه برد و بر سر چاه سنگى عظیم بود که ده مرد با قوت آن سنگ نمى‏توانستند برداشت. موسى بتنها آن سنگ برداشت و بیفکند و دلو بخواست او را دلوى دادند که ده مرد و بروایتى چهل مرد آن دلو از چاه بر مى‏کشیدند. موسى تنها آن دلو از چاه برکشید، و گوسفندان ایشان را آب داد.


روایت کرده‏اند از عمر که گفت: لم یستق الا ذنوبا واحدا حتى رویت الغنم.


ازینجا گفته‏اند که هر پیغامبرى را بچهل مرد نیروى بود. و پیغامبر ما را (ص) بچهل پیغامبر نیروى بود.


فسقى‏ لهما اى سقى موسى مواشیهما لاجلهما. ثم تولى إلى الظل اى اعرض و جعل ظهره یلى ما کان یلیه وجهه. و الظل ما لم یقع علیه شعاع الشمس و قیل الى ظل شجرة و کانت هناک سمرة و قیل الى ظل جدار لا سقف له. فقال رب إنی لما أنْزلْت إلی منْ خیْر فقیر. قال ابن عباس ما سأله الا کسرة من خبز، و لم یکن مع موسى شق تمرة انما قال ذلک و خضرة البقل تتراءى فى بطنه من الهزال فجاءتْه إحْداهما تمْشی على اسْتحْیاء. مفسران گفتند آن دختران زودتر بخانه بازگشتند آن روز. و پدر گفت چونست که امروز زودتر آمدید؟ گفتند وجدنا رجلا صالحا رحیما فسقى لنا اغنامنا، مردى پارساى مشفق مهربان بما رسید و گوسفندان ما را آب داد. پدر گفت چه سخن از وى شنیدید؟ گفتند از وى شنیدیم که مى‏گفت: رب إنی لما أنْزلْت إلی منْ خیْر فقیر شعیب گفت نیست او مگر مردى گرسنه محتاج طعام. آن گه دختر کهین را فرستاد تا او را بخواند نام وى صفورا هى التى تزوجها موسى. اینست که رب العالمین گفت: فجاءتْه إحْداهما تمْشی على اسْتحْیاء اى جاءته ماشیة مستحییة مستترة بکم درعها. قال الحسن فو الله ما کانت ولاجة و لا خراجة و لکنها کانت من الخفرات اللاتى لا یحسن المشى بین ایدى الرجال، و الکلام معهم. و روى عن بعض القراء الوقف على تمْشی ثم ابتدا، فقال: على اسْتحْیاء قالت: إن أبی یدْعوک و ذلک لان الحیاء فى الکلام اکثر منه فى المشى و احسن.


قالتْ إن أبی یدْعوک لیجْزیک أجْر ما سقیْت لنا فقام معها فتقدمته فهبت الریح و الزقت ثوبها بجسدها، فکره، موسى ان یرى ذلک منها، فقال لها امشى ورائى و دلینى على الطریق ان اخطأت، فانا بنى یعقوب لا ننظر الى اعجاز النساء. موسى آمد بسراى شعیب و شعیب طعام در پیش نهاده، گفت اى جوان این طعام بکار بر که از بهر تو ساخته‏ام. موسى ظن برد که آن طعام عوض آب دادن گله است. گفت اعوذ بالله ما نه از آن خاندانیم که دین خود بدنیا بفروشیم. شعیب گفت نه آنست که تو پنداشتى و الله، لیکن عادت من و عادت پدران من اینست که مردمان را طعام دهیم و مهمان را گرامى کنیم. پس موسى آن طعام بخورد و قصه خویش با شعیب بگفت که چه سبب را از زمین مصر بیرون آمد. شعیب گفت مترس که تو از فرعون و قوم وى رستى که فرعون را بر مدین دست نیست.


قالتْ إحْداهما و هى الصغرى و اسمها صفورا یا أبت اسْتأْجرْه لرعى الغنم إن خیْر من اسْتأْجرْت الْقوی الْأمین و قد جربنا قوته برفعه الحجر و نزحه الدلو و جربت امانته حیث منعنى من المشى قدامه، و قیل الْقوی فى بدنه الْأمین فى عفافه.


قال شعیب لموسى إنی أرید أنْ أنْکحک إحْدى ابْنتی هاتیْن على‏ أنْ تأْجرنی ثمانی حجج اى تأجرنى نفسک مدة ثمانى حجج، و الاجر هاهنا هو الصداق و قیل معناه تکون اجیرا لى، یقال اجرت الغلام فهو مأجور و آجرته فهو موجر و آجرته فهو مواجر، على وزن فاعلته و کله بمعنى واحد. و قیل معناه ان تثیبنى من تزویجى ایاک رعى ماشیتى ثمانى حجج من قولهم آجرک الله اى اثابک و الحجة السنة و الحجج جمعها، فإنْ أتْممْت عشْرا اى اتممت العقد عشرا فمنْ عنْدک تفضلا منک و ما أرید أنْ أشق علیْک اى لا اکلفک ما یصعب علیک فى هذه المدة و قیل ما ارید ان اشق علیک بان آخذک باتمام عشر سنین و تجدنى ان شاء الله من اهل الصلاح فى معاملتک و مخالطتک، و الوفاء بعهدک. و قیل هذا شرط للاب و لیس بصداق. و قیل هو صداق و الاول اظهر لقوله تأجرنى. و لم یقل تأجرها.


قال ذلک بیْنی و بیْنک اى قال موسى ذلک الشرط بینى و بینک و علینا الوفاء به. ثم قال: أیما الْأجلیْن قضیْت ما زائدة موکدة، و المعنى اى الاجلین و اى فى معنى الجزاء منصوبة بقضیت و جواب الجزاء. فلا عدْوان علی یعنى اى الاجلین قضیت فلا ظلم على بل اکون منصفا فى ایهما قضیت و الاجلان ثمانیة و عشرة ثم قالا کلاهما: و الله على‏ ما نقول وکیل اى شاهد على عقد بعضنا لبعض.


روى عن ابن عباس عن النبی (ص): قال سألت جبرئیل (ع): اى الاجلین قضى موسى؟ قال اتمها و اکملها یعنى العشرة .


و عن ابى سعید الخدرى ان رجلا سأله: اى الاجلین قضى موسى؟ قال لا ادرى حتى اسأل رسول الله (ص) فسأل الخدرى رسول الله (ص) فقال لا ادرى حتى اسأل جبرئیل فسأل النبى (ص) جبرئیل فقال لا ادرى حتى اسأل میکائیل فسال جبرئیل میکائیل فقال لا ادرى حتى اسأل الرفیع فسأل الرفیع فقال لا ادرى حتى اسأل اسرافیل فسأل الرفیع اسرافیل اسأل فقال لا ادرى حتى اسأل ذا العزة. قال فنادى اسرافیل بصوته الاشد یا ذا العزة اى الاجلین قضى موسى؟ فقال اتم الاجلین و اطیبهما عشر سنین.


و روى عنه (ص) قال تزوج صغراهما و قضى اوفاهما.


مفسران گفتند چون آن عقد میان ایشان برفت و دختر کهین که نام وى صفورا است بزنى بوى داد شعیب او را فرمود تا گوسفندان بچرا برد و آن عصا که آدم از بهشت آورده بود و پیغامبران گذشته از یکدیگر بمیراث مى‏بردند تا بروزگار شعیب به شعیب رسید، آن عصا بموسى داد.


سدى گفت پیش از آن که موسى بشعیب رسید فریشته‏اى آمد، بصورت مردى و آن عصا بشعیب داد گفت این عصا بنزدیک تو ودیعت است تا خداوند این عصا بسر وى آید. شعیب آن عصا میان عصاهاى دیگر در اندرونى نهاد. آن روز که موسى را بگله مى‏فرستاد دختر خود را فرمود که رو عصائى بیرون آر و بموسى ده دختر رفت و آن عصا بیرون آورد شعیب چشم پوشیده بود آن عصا بدست مى‏باسید و گفت این ودیعت است بجاى خویش باز بر و دیگرى بیار دختر رفت دیگرى آورد.


نگه کردند همان عصا بود دوم بار باز پس برد و سیوم بار همان بود. پس شعیب بموسى داد. موسى بیرون شد و شعیب پشیمان گشت گفت آن عصاى ودیعت است نباید که خداوند آن فرا رسد و نیابد. موسى را باز خواند و عصا را باز خواست. موسى گفت این عصاى منست. شعیب درو پیچید تا باز ستاند موسى بخصومت آورد آخر قرار دادند که اول کسى که ما را بیند این حکم بوى تفویض کنیم. رب العالمین فریشته‏اى فرستاد بصورت آدمى میان ایشان حکم کرد، گفت: عصا بر زمین نهید آن کس که بر تواند داشت آن اوست. شعیب خواست که بر دارد دستش بدان نرسید و نتوانست موسى دست فرا کرد و آسان آسان برداشت. شعیب بدانست که آنجا تعبیه ایست گفت مگر خداوند این عصا خود تویى. پس موسى گوسفندان بچرا برد. شعیب او را وصیت کرد که دو راه پیش است: یکى سوى راست مى‏شود و یکى سوى چپ چون آنجا رسى زینهار که سوى راست نروى ور چه مرغزار آنجا نیکوترست و بهتر، زیرا که تنینى عظیم است، آنجا اژدهایى بزرگ نباید که ترا و گوسفندان را هلاک کند.


موسى گوسفندان را فرا پیش کرد چون بسر آن دو راه رسید گوسفندان سوى راست برگرفتند و موسى هر چند کوشید که باز گرداند نتوانست و طاقت نداشت.


گوسفندان در آن مرغزار شدند و نیکو چرا کردند که گیاه بسیار بود و علف نهمار.


و تنین پیدانه. موسى رنجه شده بود خواب بر وى افتاد، گوسفندان بچرا بگذاشت و خود بخفت. آن ساعت که موسى در خواب بود تنین آهنگ ایشان کرد عصا از جاى خود برخاست و با تنین در حرب شد تنین را همى زد تا او را بکشت و آمد با جنب موسى و بیفتاد خون آلود. موسى از خواب در آمد عصا را دید خون آلود و تنین کشته شاد گشت و خداى را عز و جل سپاس دارى کرد دانست که در آن عصا تعبیه‏هاست و قدرتها. پیش شعیب آمد و قصه تنین با وى گفت. شعیب شاد گشت و گفت این موسى را ناچار دولتى در راه است و درین عصا تعبیه‏اى، و عن قریب پیدا شود. پس شعیب خواست که با موسى اکرام کند از بهر دامادى وى او را صلتى دهد گفت امسال گوسفندان هر چه زایند، و بچه‏ها نه بر شبه مادران باشند که برنگى دیگر آیند، بتو دهم موسى را در خواب وحى نمودند که اضرب بعصاک الماء الذى فى مستقى الاغنام. عصا بر آن آب زن که گوسفندان میخورند. موسى عصا بر آب زد گوسفندان همه بچه چنان آوردند که از موسى پذیرفته بود بر آن رنگ که گفته بود. فعلم شعیب ان ذلک رزق ساقه الله الى موسى و امرأته فوفى له بشرطه و سلم الیه الاغنام.


فلما قضى‏ موسى الْأجل اى اتمه و فرغ منه، قضى اینجا بمعنى اتم است چنان که در سورة الانعام گفت: لیقْضى‏ أجل مسمى اى لیتم اجل مسمى و در سوره طه: و لا تعْجلْ بالْقرْآن منْ قبْل أنْ یقْضى‏ إلیْک وحْیه اى من قبل ان یتم الیک جبرئیل الوحى و در سورة الاحزاب فمنْهمْ منْ قضى‏ نحْبه اى اتم اجله.


مجاهد گفت: موسى مزدورى شعیب بر کاوین دختر ده سال تمام کرد. انگه دو سال دیگر بنزدیک وى مقام کرد و از دختر شعیب او را کودک آمد و بعد از بیست سال که بنزدیک وى مقام کرده بود از وى دستورى خواست تا با مصر شود، بزیارت مادر و برادر و خواهر. چون از شعیب دستورى یافت اهل و عیال و گوسفندان فرا پیش کرد و رفت. اینست که رب العالمین گفت: و سار بأهْله و روزگار زمستان بود موسى با اهل و عیال بر راه ایستاد و اهل وى بار داشت و زادن نزدیک بود موسى راه نمیدانست همى سر در نهاد در بیابان تا بجانب طور سینا افتاد از راه مصر بگشته شب تاریک پیش آمد و باد و باران و صاعقه و سرماى سخت، گوسفندان در بیابان پراکنده شده و اهل وى را درد زه خاسته و موسى در میان متحیر مانده طلب آتش کرد و آتش‏زنه آتش نداد آخر بجانب طور نگه کرد و آتش دید اینست که رب العالمین گفت آنس منْ جانب الطور نارا از سوى کوه آتشى دید افروخته، چنان پنداشت که شبانى است یا کاروانى که آنجا آتش کرده. با اهل و قوم خویش گفت: امْکثوا إنی آنسْت نارا لعلی آتیکمْ منْها بخبر شما ساعتى درنگ کنید و آرام گیرید تا من بروم و اگر آنجا کسى را بینم خبر راه مصر ازو پرسم تا ما را بر راه مصر دارد أوْ جذْوة من النار یا پاره‏اى آتش آرم تا شما گرم شوید أوْ جذْوة عاصم بفتح جیم خواند و حمزه بضم جیم و باقى قراء بکسر جیم و معنى همه یکسانست و نظیره الربوة و الربوة و الربوة.


قال المبرد الجذوة القطعة العظیمة من الحطب المحترق و بعضه ما لم یشتعل فاذا اشتعل فهى شهاب و قبس و الاصطلاء التدفو بالصلا و هو النار یکسر الصاد و یفتح، فالفتح بالقصر و اذا کسرت مدت و اصل الکلمة اللزوم.


فلما أتاها نودی منْ شاطئ الْواد الْأیْمن، الشاطئ الشط و هو شفیر الوادى، و الایمن اذا رددته الى الشاطى فهو من الیمین یعنى عن یمین موسى و اذا رددته الى الوادى فهو من الیمن فی الْبقْعة الْمبارکة البقعة القطعة من المکان و برکتها ان الله عز و جل کلم فیها موسى و بعثه منها نبیا من الشجرة یعنى من تلقاء الشجرة من ناحیتها، و الشجرة الزیتون و قیل العوسج، و قیل السدرة، و قیل العناب، و کانت بقیت الى عهد هذه الامة أنْ یا موسى‏ یعنى نودى بان یا موسى إنی أنا الله الذى نادیتک و دعوتک باسمک و انا رب الخلائق اجمعین. و هذا اول کلامه لموسى.


و أنْ ألْق عصاک یعنى نودى بان الق عصاک فلما راى العصا تهتز اى تتحرک حرکة شدیدة، و الجان صغار الحیات لکنه اسرع حرکة من الثعبان و اوحى اهتزازا.


و کان حیة موسى ثعبانا عظیما فى حرکة الجان فاقبلت نحو موسى فولى موسى هاربا خوفا منها و لم یعقب اى لم یرجع و لم یلتفت. قال الخلیل عقب اى رجع على عقبه و هو موخر القدم فقال الله لموسى ارجع الى مکانک و اثبت إنک من الْآمنین. من ان ینالک ضرر او مکروه و قیل معناه انک من المرسلین لقوله: لا یخاف لدی الْمرْسلون.


اسْلکْ یدک فی جیْبک اى ادخل یدک فى جیبک من جانب الصدر و منه قوله: ما سلککمْ فی سقر تخْرجْ بیْضاء مشرقة مضیئة کالشی‏ء الأبیض لها شعاع کشعاع الشمس. و قد جعل الله فى یده من النور مثل ما فى الشمس و القمر منْ غیْر سوء اى من غیر عیب او برص. و اضْممْ إلیْک جناحک من الرهْب بفتح الراء و الهاء حجازى و بصرى و وافقهم حفص على فتح الراء وحدها الباقون بضم الراء و اسکان الهاء و کلها لغات بمعنى الخوف و الفرق.


قال الزجاج: الجناح هاهنا العضد و فى الکلام تقدیم و تأخیر تأویله: و اضمم الیک جناحک اى عضدک فادخل یدک فى جیبک کلما رهبت جبارا فى عمرک، و قیل لما القى عصاه خاف فبسط جناحه یعنى یده کالمتقى بها و هو موجود فى عادات الناس. فقیل له ضم ما بسطته من یدک خوفا على نفسک و الید اذا بسطت صارت کالجناح المبسوطة، و یدا الانسان جناحاه، و جناحا الطیر یداه. و قیل الرهب الکم بلغة حمیر، اى اضمم الیک یدک و اخرجه من الکم، لانه تناول العصا و یده فى کمه. و قیل معناه اذا هالک امر یدک و ما ترى من شعاعها فادخلها فى جیبک تعد الى حالتها الاولى.


قال ابن عباس ما من احد یدخله رعب بعد موسى ثم یدخل یده فیضعها على صدره الا ذهب عنه الرعب، فذانک قرأ ابن کثیر و ابو عمرو بتشدید النون و هو تثنیة ذلک و قرأ الباقون بالتخفیف و هو تثنیة ذاک، و النون المشددة بدل اللام فى ذلک و معنى الایة: فذانک اللذان اریتکهما من الید و العصا حجتان من ربک تدلان الخلق على صحة نبوتک فامض بهما الى فرعون و الاشراف من جنوده و ادعهم الى توحید الله و طاعته إنهمْ کانوا قوْما فاسقین کافرین.


قال رب إنی قتلْت منْهمْ نفْسا یعنى القبطى فأخاف أنْ یقْتلون به قودا، اراد ان یعرف مآل امره مع فرعون.


و أخی هارون هو أفْصح منی لسانا اى اطلق لسانا بالبیان و ذلک للحبسة التى کانت فى لسانه التى تمنعه عن اعطاء البیان حقه فأرْسلْه معی ردْءا قرأ نافع ردا ترک همزه طلبا للخفة، و الردء المعین یقال ردأته على امر کذا اى اعنته یصدقنی قراءة العامة بالجزم على جواب الامر و رفعه عاصم و حمزة على ان یکون موضعه نصبا على الحال، اى ارسله معى ردءا مصدقا لى شاهدا لى على حقیقة امرى. إنی أخاف أنْ یکذبون اى اخشى ان یردوا کلامى و لا یقبلوا منى دعوتى.


قال سنشد عضدک بأخیک هذا جواب قوله: اشْددْ به أزْری و العضد القوة، یقال: عضده و عاضده اذا اعانه و قواه و تقول فلان عضدى و یدى و منه‏ قول رسول (ص) و هم ید على من سواهم‏، و نجْعل لکما سلْطانا السلطان الحجة سمیت به لانه یستنیر به الحق من الباطل، و سمى الزیت سلیطا لشدة ضوء سراجه. و قیل السلطان هاهنا رعب فى قلب فرعون یمنعه عن الهم بقتلهما او اذاهما فلا یصلون إلیْکما این جواب آنست که گفتند: إننا نخاف أنْ یفْرط علیْنا أوْ أنْ یطْغى‏ سخن اینجا تمام گشت آن گه ابتدا کند گوید: بآیاتنا أنْتما و من اتبعکما الْغالبون اینجا تقدیم و تأخیر است. یعنى انتما و من اتبعکما بآیاتنا الغالبون و روا باشد که بآیاتنا متصل بود به نجعل على تقدیر: و نجعل لکما بآیاتنا سلطانا فلا یصلون الیکما. اى و نجعل لکما حجة دالة على النبوة بآیاتنا اى بالعصا و الید و سائر الآیات. ثم قال مبتدءا أنْتما و من اتبعکما الْغالبون‏. موسى آن شب که از دور آتش دید عیال را گفت: امْکثوا إنی آنسْت نارا ایشان را بگذاشت و روى بر سوى آتش نهاد. وادى مقدس بود نام آن طوى و برابر آن کوه زبیر بود آن کوه که طور سینا گویند. و قومى گویند زبیر دیگر بود و طور سینا دیگر، زبیر آن کوه بود که آن را تجلى افتاد و پاره پاره گشت و طور سینا آن کوه بود که موسى بر آن با حق سبحانه و تعالى مناجات کرد موسى چون بنزدیک آن درخت رسید نور دید بر درخت اما بچشم موسى آتش مینمود موسى بشکوهید از آن درخت دل تنگ گشت و متحیر ماند پشت بساق درخت باز نهاد، ندا شنید که یا موسى یا موسى. موسى گفت: من الذى یکلمنى؟ کیست که با من سخن میگوید و مرا میخواند ندا آمد که: إنی أنا الله رب الْعالمین همانست که آنجا گفت: إنی أنا ربک فاخْلعْ نعْلیْک گفته‏اند که رب العزه او را از بهر ادب فرمود که نعلین بیرون کن که نه روا باشد پیش مهتران رفتن با نعلین ازینجاست که پیش پادشاهان با نعلین نروند. همان شب بود که رب العالمین گفت: و ما تلْک بیمینک یا موسى‏ الله تعالى دانست که موسى همى داند که آن عصا است لکن از بهر آن پرسید تا موسى بزبان خویش بگوید که این عصاى منست و از آن چه چیز آید تا اگر موسى از آن عصا چیزى دیگر بیند داند که آن قدرت خداوند است جل جلاله. پس دیگر باره ندا آمد که ألْق عصاک عصا بیفکن، موسى عصا بیفکند. مار گشت موسى بترسید و راه گریز گرفت. رب العالمین گفت: یا موسى‏ أقْبلْ و لا تخفْ إنک من الْآمنین همانست که آنجا گفت: خذْها و لا تخفْ سنعیدها سیرتها الْأولى‏ پس دیگر باره ندا آمد که اسْلکْ یدک فی جیْبک تخْرجْ بیْضاء یا موسى دست بجیب پیراهن اندر کن و بر سینه خویش نه تا سپید و روشن بیرون آید. موسى دست بجیب پیراهن اندر کرد بیرون آورد هم چون آفتاب نور ازو همى تافت. موسى را یقین شد آن گه که آن نبوت است و پیغامبرى که او را درست همى شود. پس رب العالمین او را پیغام داد گفت سوى فرعون شو و پیغام ما باو گزار چنان که گفت: اذْهبْ إلى‏ فرْعوْن إنه طغى‏ و این عصا و ید بیضا هر دو ترا حجت است بر درستى نبوت و پیغام رسانیدن ما، اینست که رب العالمین گفت: فذانک برْهانان منْ ربک إلى‏ فرْعوْن و ملائه. موسى چون بدانست که او پیغامبر است و بر فرعون مى‏باید شد حاجت خواست، گفت: رب اشْرحْ لی صدْری و یسرْ لی أمْری رب العالمین حاجت وى چنان که خواست تا آخر آیت همه روا کرد و موسى پاره‏اى تند بود و نیز آن تندى و تیزى از وى برداشت و او را گرامى کرد و برسالت سوى فرعون فرستاد. موسى حاجتى دیگر خواست گفت: رب إنی قتلْت منْهمْ نفْسا فأخاف أنْ یقْتلون و أخی هارون هو أفْصح منی لسانا فأرْسلْه معی ردْءا یصدقنی.


رب العالمین حاجت وى روا کرد و هارون را پیغامبرى داد و با او یار کرد چنان که گفت: سنشد عضدک بأخیک و نجْعل لکما سلْطانا فلا یصلون إلیْکما. چون این مناجات تمام شد رب العالمین او را بازگردانید.


خلافست میان علما که موسى آن گه پیش عیال باز شد یا هم از آنجا بمصر رفت سوى فرعون؟ قومى گفتند هم از آنجا سوى مصر شد و اهل و عیال را در آن بیابان بگذاشت. سى روز در آن بیابان میان مدین و مصر بماندند، تنها دختر شعیب بود و دو فرزند موسى و آن گوسفندان. آخر بعد از سى روز شبانى بایشان بگذشت و دختر شعیب را دید و او را شناخت دلتنگ و اندوهگن نشسته و میگرید. آن شبان ایشان را در پیش کرد و با مدین برد پیش شعیب. و قومى گفتند موسى چون از مناجات فارغ شد همان شب بنزدیک اهل و عیال باز رفت، عیال وى او را گفت آتش آوردى؟


موسى گفت من بطلب آتش شدم نور آوردم و پیغامبرى و کرامت خداوند جل جلاله. آن گه برخاستند و روى بمصر نهادند چون بدر شهر مصر رسیدند وقت شبانگاه بود موسى فرزندان و عیال و گوسفندان بدر مصر جایى فرو آورد و خود تنها در مصر رفت بر مثال شبانى تا بخانه مادر. وانگه مادرش زنده بود و برادر و خواهر اما پدرش رفته بود از دنیا. موسى بدر سراى رسید نماز شام بود و ایشان طعام در پیش نهاده و مى خوردند. موسى آواز داد که من یکى غریبم مرا امشب سپنج دهید بغربت اندر.


مادرش گفت مر هارون را که این غریب را سپنج باید داد تا مگر کسى بغربت اندر پسر ما را سپنج دهد. موسى را بخانه اندر آوردند و طعام پیش وى نهادند و او را مى نشناختند. چون موسى فرا سخن آمد مادر او را بشناخت و او را در کنار گرفت و بسیار بگریست. پس موسى گفت مر هارون را که خداى عز و جل ما را پیغامبرى داد و هر دو را فرموده که پیش فرعون رویم و او را بالله جل جلاله دعوت کنیم.


هارون گفت سمعا و طاعة لله عز و جل. مادر گفت مى‏ترسم که او شما را هر دو بکشد که او جبارى طاغى است. ایشان گفتند الله تعالى ما را فرموده و او خود ما را نگه دارد و ایمن گرداند. پس موسى و هارون دیگر روز برفتند بدر سراى فرعون. گروهى گویند که همان ساعت بار یافتند و پیغام گزاردند و گروهى گفتند که تا یک سال بار نیافتند و تمامى این قصه جایها پراکنده گفته‏ایم و شرح آن داده و الله اعلم.


فلما جاءهمْ موسى‏ بآیاتنا یعنى الید و العصا و سایر الآیات التسع بینات اى واضحات دالة على صحة امرهما بتوحید الله و خلع الکفر و الدخول فى طاعته و کان جوابه و جواب قومه ان قالوا ما هذا إلا سحْر مفْترى افتریته من تلقاء نفسک و ما سمعْنا بهذا اى انا لم نسمع بمثل ما تدعونا الیه من التوحید و الرسالة و النبوة فى مذاهب آبائنا الاولین الذین درجوا قبلنا. و قیل معناه ما بلغنا عن احد من آبائنا انهم اجابوا الرسل. و قیل انما قالوا هذا القول لطول الفترة و نسیان العهد. و قیل انما قالوا ذلک جحودا کما قال الله تعالى: و جحدوا بها و اسْتیْقنتْها أنْفسهمْ ظلْما و علوا.


و قال موسى‏ قرأ مکى بغیر واو و کذلک هو فى مصاحفهم، اى قال موسى جوابا لهم عن قولهم: ما سمعْنا بهذا فی آبائنا الْأولین، اى ربى اعلم بالانبیاء قبلنا. و قیل معناه ربی أعْلم بى ان الذى جئت به من عنده و بامره، اى هو اعلم بذلک منکم حیث نسبتمونى الى الکذب و السحر، و منْ تکون له عاقبة الدار.


قرأ حمزة و الکسائى و من یکون بالیاء، اى و هو اعلم بمن تصیر له الجنة دارا و مستقرا فى عاقبة امره، إنه لا یفْلح الظالمون اى لا ینجو من عقابه فى الآخرة و لا یفوز بثوابه فیها الکافرون، ظالمون لانفسهم باهلاکها فى الکفر و التکذیب.


و قال فرْعوْن عند ذلک لاشراف جنوده و قومه من القبط لست اعلم لکم ربا سواى و لا الها غیرى فلا تغتروا بموسى و سحره و لا تقبلوا دینه. و یا هامان اوقد لى على الطین نارا تجعله مطبوخا. قیل ان فرعون هو الذى امر اولا باتخاذ الآجر فاجْعلْ لی صرْحا اى قصرا عالیا فى الهواء لعلی أطلع إلى‏ إله موسى‏ و إنی لأظنه اى لا حسب موسى من الْکاذبین بما یقول ان فى السماء الها. قیل اراد بذلک ایهام ضعفة قومه ان الذى یدعو الیه موسى موصول الیه مقدور علیه قال الحسن کذب عدو الله فى قوله فى موسى اظنه کاذبا لانه کان یعلم انه رسول الله قال الله سبحانه و تعالى: و جحدوا بها و اسْتیْقنتْها أنْفسهمْ ظلْما و علوا. و قیل ان بین قوله: أنا ربکم الْأعْلى‏ و بین قوله: ما علمْت لکمْ منْ إله غیْری اربعون سنة.


اصحاب سیر گفتند چون فرعون وزیر خود را فرمود هامان که از بهر من این قصر بساز هامان جمع کرد استادان و کارگران بسیار، گویند که پنجاه هزار استاد گلگیر بودند بیرون از کارگران و آجربران و آلات و ساز آن از چوب و آهن همه بساختند و بنائى عظیم برآوردند بآجر و گچ، و ارتفاع آن چندان بدادند که در همه دنیا مانند آن هرگز کس ندید و نشیند و مرد قوى طاقت نداشت که بر سر آن بایستادى از بیم آن که باد او را ببرد از درازى که بود بر هوا. رب العالمین ایشان را فرا آن گذاشت که میخواست که ایشان را در آن بفتنه افکند چون از آن فارغ گشتند فرعون بر سر آن شد و تیراندازى را فرمود. تا بر هوا تیر انداخت آن تیر باز آمد خون آلود. فرعون گفت: قد قتلت اله موسى. پس رب العالمین جبرئیل را فرمود تا پرى بزد بر آن قصر بسه پاره گشت پاره‏اى بلشکر فرعون افتاد هزار هزار مرد در زیر آن پست شد، و پاره‏اى بدریا افتاد و پاره‏اى سوى مغرب افتاد.


و اسْتکْبر هو و جنوده فی الْأرْض اى تعظم فى ارض مصر و ما یلیها بدعوى الالهیة و الامتناع من اتباع الرسل و الایمان بهم بغیر الحق، یعنى بغیر حق اوجب ذلک بالباطل. و قیل الباء للحال اى غیر محقین، و ظنوا أنهمْ إلیْنا لا یرْجعون للبعث و النشور، قرأ نافع و حمزة و الکسائى و یعقوب لا یرجعون بفتح الیاء.


فأخذْناه و جنوده فنبذْناهمْ القیناهم فى البحر. قیل بحر قلزم، و قیل هو بحر من وراء مصر یقال له اساف و قیل النیل. فانْظرْ یا محمد بعین قلبک و تدبره بعقلک تعلم ان من کفر بالله و کذب رسله فمصیره الى الهلاک و النار، و حذر قومک فانک منصور علیهم.


و جعلْناهمْ أئمة اى جعلنا فرعون و قومه ائمة فى الشر و الضلال یقتدى بهم فیهما فیکون علیهم وزرهم و وزر من اتبعهم یدْعون إلى النار اى یدعون من یجیبهم الى الکفر بالله فیوردونه النار کما قال یقدم قومه یوم القیامة فاوردهم النار. و معنى جعلْناهمْ اى حکمنا بکفرهم کما یقال جعل القاضى فلانا مجروحا، اى حکم بجرحه.


و قیل معناه اعلمناکم انهم أئمة یدْعون إلى النار و یوْم الْقیامة لا ینْصرون لا احد ینصرهم على الله فیرد عذابه عنهم.


و أتْبعْناهمْ فی هذه الدنْیا لعْنة اى لعناهم فى الدنیا بقوله: الا لعنه الله على‏ الظالمین و بما امر المومنین بان یلعنوهم. قال الحسن یرید باللعنة العذاب الذى عذبوا به فى الدنیا و هو الغرق و ذلک انهم لما اهلکوا العنوا فهم یعرضون على النار غدوا و عشیا و یوْم الْقیامة همْ من الْمقْبوحین. مع اللعنة اى ممن یقبح الله خلقته بسواد الوجوه و زرقة العیون کقوله: و همْ فیها کالحون.


و لقدْ آتیْنا موسى الْکتاب اوتى موسى التوراة من بعد غرق فرعون حین تفرغوا الى الوحى و الاتباع و الاستعمال منْ بعْد ما أهْلکْنا الْقرون الْأولى‏ لان فرعون عمر اربعة قرون و قیل من بعد ما اهلکنا فى الدنیا بالعذاب القرون الاولى قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و قوم لوط و قوم شعیب و غیرهم کانوا قبل موسى. ثم قال بصائر للناس اى فى هلاک الامم الخالیة بصیرة لبنى اسرائیل و غیرهم. و قیل جعلنا التوریة و ما فیها بصائر للناس یستبصرون بها امور دینهم.


و البصائر الدلائل و هدى یعنى التوریة هدى من الضلالة لمن عمل به و رحْمة لمن آمن به من العذاب. و قیل رحمة اى نعمة منا على من آمن بها و عمل بما فیها لعلهمْ یتذکرون لکى یتعظوا و یعتبروا.


و عن ابى سعید الخدرى عن النبی (ص) قال: ما اهلک الله عز و جل قوما و لا قرنا و لا امة و لا اهل قریة بعذاب من السماء منذ انزل الله عز و جل التوریة غیر القریة التی مسخوا قردة ا لم تر ان الله عز و جل قال: و لقدْ آتیْنا موسى الْکتاب منْ بعْد ما أهْلکْنا الْقرون الْأولى‏.


و قیل ان التوریة اول کتاب نزلت فیه الفرائض و الاحکام.